قــولـــي أحــبــك (به من بگو دوستت دارم)
قــولـــي أحــبــك ..
به من بگو دوستت دارم
قولي أحبك كي تزيد وسامتي
به من بگو دوستت دارم كه افتخار و شايستگي من بيشتر گردد
فبغير حبكٍ لا أكون جميلاً
كه همانا بدون عشق تو زيبا نيستم
قولي أحبك كي تصير أصابعي ذهبا
به من بگو دوستت دارم كه انگشتانم از طلا گردد
وتصبح جبهتي قنديلاً
و پيشانی من همچون فانوسي شود نوراني
الآن قوليها .. قوليها ولا تترددي
همين حالا به من بگو .. به من بگو و اصلا به خود ترديدي راه مده
بعض الهوى لا يقبل التأجيلا
كه همانا در بعضي از كارها تاخير جايز نيست
سأغير التقويم لو أحببتني
اگر عاشق من شدي تقويم را عوض ميكنم
أمحو فصولا ًأو أضيف فصولاً
بعضي از فصلها را محو ميكنم و بعضي از فصلها را اضافه ميكنم
وسينتهي العصر القديم على يدي
دوران قديم با دستانم به پايان خواهد رسيد
وأقيم عاصمة النساء بديلاً
و بجاي آن پايتختي زنانه بوجود مي آورم
ملكً أنا لو تصبحين حبيبتي
من پادشاهي هستم اگر كه تو معشوقه من بشوي
أملو الشموس مراكباً وخيولاً
( شموس = اسب توسن ، اسبهاي كه توسني كنند و مانع سوار شدند شوند ، اسب وحشي)
لا تخجلي مني فهذي فرصتي
از من خجالت نكش، كه همانا اين تنهاترين فرصت من است
لأكون بين العاشقين رسولاً
كه در بين همه عاشقان پيامبر (رسول) آنها باشم
شاعر : نــــــــــزار قباني